بودریار معتقد است برای تحلیل درست اشیاء در جهان مدرن باید نگاه ساختارگرایانه داشت. در این نگاه، معنای شی نه از خود شی، بلکه از ساختار و بافتی سرچشمه میگیرد که شی در آن حضور دارد. شی دیگر نشاندهندهی معنا و واقعیت خاص خویش نیست، بلکه اشیاء در جهان مدرن، از واقعیت خود جدا و بازتاب معانی ساختاری خودند. به همین دلیل است که شی در آثار رئوف دشتی هویت خود را درون ساختاری که هنرمند ایجاد کرده نشان میدهد.
رئوف دشتی آنچه را که نقاشان در آشناییزدایی از زندگی روزمره انجام میدهند با عکس به اجرا در میآورد. عکاسی که خود مدیومی برای ثبت و مستند نگاری زندگی روزمره است اینبار برای بازنمایی اشیای پیش پا افتاده زندگی و کنجهای نادیده گرفته شده خانه به کار میرود. دشتی به سراغ هر شی که فکرش را بکنید یا نکنید میرود تا دستاویزی برای ساخت قابی شود ماندگار و سوالی در ذهن مخاطب. هرچند او برای ایجاد سوالات بیشتر و غیرعادیتر جلوه دادن اشیای عادی از چیدمان غیر معمول نیز استفاده میکند. از اسباب بازیهای دورریز وسط چمنزاری پر از آشغالهای انسانی تا سبد میوه سفید شده روی میز مهمانی و در آخر گشتن در خانه و پیدا کردن هر آنچه ما فکر میکنیم اهمیتی ندارد. رئوف دشتی حتی در برخی از آثارش برای عادتزدایی از این اشیا و جلب توجه نسبت به آنها از حائل دست خود استفاده میکند تا مخاطب را بیشتر کنجکاو کرده و با این سوال رها کند که در گوشه یک خانه شبیه خانه خود من چه چیزی میتواند قرار گرفته باشد؟ ما در عکسهای دشتی تنهایی انسان و اشیاء زندگی روزمره را بیشتر حس میکنیم. فضای خلوت و ساکتی که حتی حضور هنرمند نیز در آن حس نمیشود. گویی هیچ چیزی جز آن شی در مرکز توجه اهمیتی ندارد. دشتی به اشیاء یا بهتر بگوییم به زندگی روزمره و عادی ما شانسی دوباره میدهد، شانس دوباره دیده شدن و دوباره زیستنی که این بار در قاب عکس ابدی میشود و به مخاطب نیز این شانس دوباره را میدهد تا این بار با دقت بیشتری به زندگی و آنچه در اطرافش میگذرد بنگرد.
نویسنده: لیلا طیبی
در ارتباط با این مطلب مقاله زیر را بخوانید
هنر چون درمانگر زندگی روزمره