فرهنگی هنری

مرگ در تاریخ هنر

مرگ در قرون وسطا:

بسیاری از تصاویری هنری که در آن به مرگ پرداخته می شود، صرفاً با هدف تأمل بر خود زندگی ساخته شده اند. در دوره قرون وسطا، نقاشی های ونیتا بسیار محبوب بود، دسته ای از آثار هنری نمادین، ​​که به طور معمول در شکل نقاشی های پیچیده طبیعت بیجان شکل می گرفت. در آثار تشییعى قرون وسطا معمول است، چنین آثاری معمولاً شامل نمادهایی مانند جمجمه، گلهای پوسیده، حبابها، ساعت شنی، آلات موسیقی و ساعتها می شوند. هر یک از این المانها معانی مختلف تمثیلی و نمادین داشتند و از آنجا که چنین جمجمه هایی یادآور قطعیت مرگ بود، میوه گندیده نشانگر زوال و تباهی بود، در حالی که حباب ها برای ناگهانی مرگ و شکنندگی زندگی استفاده می شدند. جدا از طبیعت بی جان، نمونه های بازمانده از این شکل هنری نیز در مجسمه سازی وجود دارد. در دوران رنسانس، چنین نقوشی به تدریج غیرمستقیم تر شد و بسیاری از نقاشی های طبیعت بی جان یا پرتره ها جزئیات مشخصی را در خود داشتند که مظهر میرایی ما در میان صحنه های باشکوه از لذتهای زمینی است. در دوره باروک، اجراهای تئاتر محبوب این حکایتهای اخلاقی را بازنمایی می کردند تا گذرا بودن وجود ما را به بینندگان یادآوری کنند.

با منعکس ساختن سختی زندگی در دوران قرون وسطا، این تصاویر که ممکن بود به شدت شوم و صریح باشند دنباله روی دلمشوغی مشابهی با مرگ در Ars Moriendi (هنر جان دادن )، و Memento Mori (به یاد داشته باشید که روزی خواهید مرد) بودند. جدا از دیوارنگاره های مشهور رقص مرگ، گونه دوم از المانهای کوچک بندانگشتی و عناصر مختلف معماری و در قالب قصه ها متنوع و بزرگداشت فولکولور و فرهنگ های مختلف شکل گرفت. این قطعات یا اشیاء برای انتقال این پیام لازم بودند که همه لذت های زمینی گذرا هستند و اینکه در نهایت مرگ بر همه پیروز می شود.

کتاب معروف مصری درباره مرگ، مثالی کامل از آثار هنری است که تنها با هدف کمک به روح برای گذر به دنیای دیگر خلق شده. کتاب به طور مفصل تصویر سازی شده و در واقع پر از جادوهایی است که به روح کمک می کند از این دنیا بگذرد تا به مقصد نهایی خود برسد، در ضمنی که راهنمایی برای چگونگی دستیابی مستمر به موفقیتشان در زندگی پس از مرگ باشد. این ایده حمل ثمرات کار هر شخصی با خود در نیای پس از مرگ، بسیاری از حاکمان، فارها و پادشاهان را وادار به ساختن سنگ های بند انگشتی پر از جزئیات، و اهرامی کرد که پر از چنین گنجینه هایی هستند. با کمک تکنیک باستانی رمزنگاری، بسیاری از سنگ های کوچک و ماسک هایی که بر روی مرده گذاشته شده بود، نقاشی شده اند و برخی از ثروتمندترین نمونه های تصاویر هنر مرگ هستند.

رقص مرگ یا Danse Macabre
یک ژانر هنری-تمثیلی با ریشه فرانسوی است که عمدتا در اواخر قرون وسطا رایج و در مورد دنیایی بودن مرگ است: فارغ از جایگاه اجتماعی شخص در زندگی، رقص مرگ همه را متحد می کند. رقص مرگ مفهومی تمثیلی بود که در شاخه های مختلف هنری به ویژه نقاشی، موسیقی، شعر و اپرا نمود پیدا کرد. همچنین خواستگاه مراسم هالووین است.
به طور دقیق، این یک نمایش ادبی یا تصویری از یک رژه یا رقص از شمایل های زنده و مرده است، زندگیانی که به ترتیب رتبه اجتماعیشان به صف شده اند، از پاپ و امپراتور گرفته تا کودک، منشی و زاهد و مردگان که آنها را به سمت قبرشان سوق می دهد.
رقص مرگ سرچشمه اشعار اواخر قرن سیزدهم یا اوایل قرن چهاردهم بود که ایده های اساسی اجتناب ناپذیری و بی طرفی مرگ را در هم آمیخت. این مفهوم احتمالاً در اواخر قرون وسطی در نتیجه مشغولیت بیشتر انسانها با مرگ ایجاد شده که ملهم از اپیدمی مرگ سیاه (طاعون) در اواسط قرن ۱۴ و ویرانی جنگ صد ساله (۱۳۳۷-۱۴۵۳) بین فرانسه و انگلیس است.
این آثار تولید شدند تا شکنندگی زندگی مردم را به یادشان آورند و نشان دهند چقدر شکوه زندگی زمینی بیهوده است. منشأ آن را تصویرسازی متون خطابه ها می دانند. نخستین تصویرسازی ضبط شده، نقاشی دیواری (که اکنون اصل آن از دست رفته ) در گورستان معصومان مقدس در پاریس است که قدمت آن از سال ۱۴۲۴ تا ۱۴۲۵ است.


نقاشی و مجسمه های مرگ غالباً در حاشیه های تزئینی ایوان صومعه ها (حیاط های باز که معمولاً شامل گورستان ها است) و شبستانهای کلیساها ایجاد می شوند. نسخه های چوبی آلمانی نیز وجود دارد. در سال ۱۵۲۳-۲۶، هنرمند آلمانی هانس هولبین جوان، یک سری نقاشی هایی با این موضوع ایجاد کرد، شاید این نقطه اوج تحول تصویری رقص مرگ باشد که توسط هانس لوتزبرگر آلمانی بر روی چوب حک شده و در سال ۱۵۳۸ در لیون منتشر شد. رژه های هلبین به مناظر های جداگانه ای تقسیم می شد که نشان میداد هیبت استخوانی مرگ قربانیانش را در خلال زندگی روزمرشان غافل گیر می کند.
در موسقی قطعه معروف “سن سانس” در این مضمون وجود دارد. این قطعه اشاره به تمثیل و خرافه ای دارد که در قرون وسطا میان مردم فرانسه رایج بود. طبق افسانه‌ها “مرگ” هر سال در نیمه شبِ هالووین حاضر می‌شود. در این هنگام وی با ویلنی که به همراه دارد قطعه‌ای را اجرا می‌کند و مردگان را از قبر فرا می‌خواند تا بیدار شوند و برای وی برقصند. اسکلت مردگان تا طلوع خورشید با قطعهٔ “مرگ” می‌رقصند و سپس به قبرهایشان بازمی‌گردند تا سال بعد باز مرگ به سراغ آن‌ها بیاید.

 

تابلوی سفیران اثر هانس هلباین
نقاشی که شهرتش به دلیل جمجمه مخفی در آن است. این بخش از نقاشی، مهمترین کاری است که هولباین انجام داده و یک جمجمه انسان را بگونه ماهرانه‌ای در نقاشی گنجانده ‌است.
این تابلو در واقع سه سطح را به ما می‌نمایاند: سطحِ آسمانی که با نمادهای اُسطرلابی نشان داده شده ‌است، سطحِ دنیوی که با نمادهای علمی نشان داده شده ‌است و مرگ که با جمجمه نشان داده شده ‌است.
این که چرا هلباین به این جمجمه خارج از عرف تا این حد توجه داشته مشخص نیست. یک دیدگاه اینست که قرار بوده این تابلو در راه پله آویخته شود و از همین رو نقاش، جمجمه را بصورتی کشیده که رهگذری که در حال گذر از سمت چپ تابلو است، بتواند جمجمه را ببیند. دیدگاه دیگر نیز اینست که نقاش فقط می‌خواسته قدرت خود را در پنهان سازی یک عنصر در تابلو به نمایش بگذارد.
هلباین تعمدا این تصویر را این گونه به همریخته کشیده است به صورتی که معنای آن وقتی ظاهر می‌شود که از نمای بالا سمت راست، یا از نمای پایین سمت چپ به تابلو نگاه کنیم. وقتی از این زوایا به نقاشی نگاه کنید این تصویر آنامورفیک(واریخت‌سازی) به شکل جمجمه انسان دیده می شود، یادآوری است از مرگ و این که اساس طبیعت روی گذرا و موقت بودن قرار دارد و به فانی و میرا بودن انسان اشاره دارد.


در اولین سطح بررسی اثر، جمجمه نشانگر یک memento mori (به یاد داشته باشید که خواهید مرد) ، یادآوری مرگ و میر اچتناب ناپذیر انسان و وسیله ای برای ترغیب بینندگان به رد وسوسه های زمینی است. اما تحریف آن در اینجا حاکی از قرائت نمادین دیگری است. جمجمه به طور استعاری مرکز جهان را مبهم می کند زیرا (به معنای واقعی) دایره میانه را بر روی الگوی کفپوش پوشانده است. علاوه بر این، تجربه طراحی پرسپکتیو توجه محدودیت های دید انسان را به خود جلب می کند و بینندگان را وادار می کند درباره جایگاه خود در جهان سؤال کنند.
با این که نقاشی سفیران یادآوری روشنی است از فانی و میرا بودن انسان، مساله ای که تمامی رخدادهای زمینی را در حاشیه قرار می دهد، این اثر نقاشی بدبینانه ای نیست، چون اگر توجه کنید در قسمت بالا سمت چپ نقاشی یک صلیب قرار دارد، نمادی روشن از این اعتقاد و باور که عیسی مسیح به ما کمک می‌کند از مرگ رهایی یابیم و به رستگاری ابدی برسیم.

مرگ در آثار اندی وارهول

در کارنامه آثار اندی وارهول مجموعه ای با نام مرگ و فاجعه وجود دارد که جزو گرانترین آثار فروخته شده در حراج ساتبیز نیز محسوب می شوند. مرگ و فاجعه تصاویر را به صورت تک رنگ، بازتولید تصاویر یک سان یا عکسهای یکسان کاملا بی رنگ نشان می دهد.

اندی وارهول عمدتا از تکرار برای برقراری ارتباط میان ایده های خود استفاده می کرد. وی با موفقیت این تکنیک را در طی سالها با طیف وسیعی از موضوعات به کار برد. این مجموعه  از سال ۱۹۶۲ آغاز شد و شامل مجموعه ای از حدود ۷۰ اثر کمی مشابه است. این هنرمند از عنصر تکرار در مرگ و فاجعه استفاده کرده است تا هم اهداف محرک و غیر محرک از هنر به نمایش بگذارد.

اندی وارهول از مجموعه «مرگ و فاجعه» کارکردهای محرک هنری مانند هنر برای پروپاگاندا، تغییرات سیاسی، ارتباطات، سرگرمی و دیگران را به روشنی بیان کرد. در عین حال، این اثار همچنین کارکردهای غیر محرک از جمله ریتم و تعادل، غیزه برای هماهنگی ، بیان تخیل ، تجربه اسرارآمیز، نمادین ، ارتباطات ​​جهانی و کارکردهای آیینی را بیان می کند.

از آنجا که اکثر نقاشی های اندی وارهول از بریده های روزنامه ها بودند و در دهه ۱۹۶۰ این کشور با خبرهای غم انگیز و فاجعه آمیز مانند مرگ غم انگیز مربوط به خودکشی ها، اعدام ها و تصادفات همراه بود. تصاویر معمولاً تمایل به بزرگنمایی مصیبت ها و بلایای به تصویر کشیده شده دارند که بیشتر در روزنامه ها گزارش می شوند. اندی وارهول از کارهای مرگ و فاجعه استفاده کرد تا آنجا که ممکن است سعی در حساسیت زدایی توده ها در پذیرش مرگ، بلایا و مصیبت ها به عنوان بخشی از زندگی خود انجام دهد.

این مجموعه شمال تصادف ماشین، صندلی الکترونیک مرگ، تصادف هواپیما و …. می شود

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *