فرهنگی هنری

بهجت صدر

مرلوپنتی بر این باور بود که ساختار ذاتی تن منشا مکان است و خود تن نیز مکان بوده و در جهان سکنا می گیرد. این ساختار ذاتی تن و واقع شدن در مکان نخستین واقعیت برای سوژه است و بین تن و سوژه و جهان بیرون رابطه ای دیالکتیک وجود دارد. مرلوپنتی با استفاده از همین ساختار مکان مندی تن، نقاشی های سزان را بررسی کرده و می نویسد :”نقاش تن خودش را به جهان می دهد، تا بتواند جهان را در نقاشی اش تغییر بدهد” که بیانگر همان رابطه ی تنگاتنگ تن و جهان است. آنچه که مرلوپنتی در مورد سزان نوشته بود، قابلیت انطباق با دنیای بهجت صدر را نیز دارد، در واقع سخن نه از شباهت بین صدر و سزان است، بل صحبت از کشف نادیدنی هایی است که مرلوپنتی در دنیای سزان کشف کرده بود و این کشف و شناخت قابل تعمیم به دنیای صدر نیز است.

شیوه ی اصلی بهجت صدر پاشیدن رنگ روی یک سطح و سپس جمع کردن آن با کاردک حکایت از دریافت هایی دارد که نقاش در مواجه با جهان بیرون به عنوان سوژه یک بار آزموده است. این آزمون ابژه ی نگاه دیگری بودن است، صدر یک بار در دنیای خارج از نقاشی ها ابژه ی نگاه دیگری بوده و این ابژه شدن به قول لکان وحدت جسمانی را از هم می پاشد و نقاش برای جبران این چند تکه شدن تن، تصمیم به بازسازی خود بر صحنه ی بوم می گیرد. فراموش نکنیم که تن محل بروز معناست و ابژه شدگی در دریافت های حسی ما می تواند اختلال ایجاد کند و این اختلال در صحنه ی نقاشی های صدر با قدرت قلم و کاردک برای جبران تمام دریافت های حسی است، در حقیقت گفتمان صدر بر پهنه ی نقاشی جهت بازسازی نگاهی است که قبلا او را در نوردیده و حالا این بار او می خواهد سوژه ی نگاه باشد. شیوه ی نقاشی او شبیه به جبران است و در حقیقت او به موضوع اصلی گسیختگی باز می گردد که نگاه و دیده شدن است،ساختار این بازگشت شبیه به ساختار تروما برای برگشت به موضع رنج است.

علت این بازگشت نزد مرلوپنتی تجربه ی در جهان بودگی به وسیله سوژه ای است که خود روزی ابژه ی نگاه بوده است. در نقاشی های بهجت صدر با قدرت قلمی طرف هستیم برای جمع کردن رنگ و سپس ایجاد فواصلی ممتد که گویی صحنه ی پُر کردن گسیختگی هاست، بهجت صدر در زمینه ی نقاشی ها و گسیختگی های بین آن گویی میل به سمت دیگری بزرگ را فراموش نکرده اما پر کردن و جمع کردن رنگ ها هیچ یک باعث دیده شدن توسط دیگری نیست و همین هر روز بیش از دیروز نقاش را به سمت دنیای انتزاعی پیش می برد. این انتزاع گاه آنقدر زیاد است که مرلوپنتی و لکان را بر آن می دارد که از میل به پنهان شدن برا ایمنی بنویسند، در واقع بهجت صدر اجازه ی دریافت های سریع از دال ها را به عمد پنهان می کند تا نگاه دیگری بزرگ را رام کند، از این جهت از رام شدن نگاه گفتیم چون در هر صورت ترکیب بندی رنگ اجازه ی تسلی مخاطب را صادر می کند، رنگ عامل اصلی تشکل فضا و دریافت های حسی مخاطب را فراهم می آورد. در واقع مخاطب با رنگ هاست و تشکل آرام آنها به طور بی واسطه ای با نگاه مواجه می شود.

در دنیای تخیلی صدر و جغرافیای خیال او طیف رنگ ها می توانند با تضاد کنار هم بنشینند، اما این تضاد به تنهایی معنازا نیست بلکه در پیوند با سایر طیف های رنگی و احضار آنهاست که هنر بهجت صدر را به مثابه ی کردار نشان می دهد. نظم نشانه ای بر صحنه ی نقاشی ها از گذر عبور رنگ از جغرافیای تخیلی صدر ساخته شده و برای مثال رنگ سیاه اگر تکرار می شود نه برای تکرار همین رنگ بل برای همسایگی اش با سایر طیف های سیاه است که معنازایی می کند. خلق خطوط مواج در آثار صدر خود مستلزم صحبت از دنیای روانکاوانه ی پیچیده ای است که او خلق کرده و در مطلبی مفصل نیازمند بررسی است. بنابراین در تین مختصر فقط کوشیدیم به جنبه ی دیده شدگی و سپس بازسازی نگاه توسط صدر بپردازیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *