اینستالیشن پرفورمنس «بالکان باروک»، اثر مارینا آبراموویچ بمانند چیدمانِ «غنودِ پرندۀ مهاجر» اثر آنت میساژِر پیچیدگیهای مسئلۀ مرگ یک فرد در بطنِ فجایع بزرگ را مورد ملاحظه قرار می دهد. بالکان باروک در ۱۹۹۷ در دوسالانۀ ونیز به اجرا در آمد. در این پرفورمنس آبراموویچ میان تودۀ عظیمی از استخوانهای خونین گاو نشسته است و در حالی که ترانه ای محلی از دوران کودکی خود را می خواند، دانه به دانۀ این استخوان ها را می شوید. عنوان این پرفورمنس تماشگران را وا می دارد تا با این اثر به منزلۀ واکنشیِ به موطن ویران شده و جنگ زدۀ آبراموویچ، یوگوسلاوی سابق، برخورد کنند. اینستالیشن شامل سه نمایِ ویدئویی است که موضوعاتِ خشونت و شوک روحی و روانی را می رساند. برای چهار روز هنرمند بر این توده می نشیند و ۱۵۰۰ استخوان گاو را با برسی می ساید و تمیز می کند. لباسش، همانطور که ترانه ای محلی میخواند و اشک می ریزد، رفته رفته به لکههای خون می آلاید.
بالکان باروک خشونت مرگ و کژریختیِ بدنها را نمی پوشاند. این اثر واکنشی فطری را در تماشاگرش برمی انگیزاند؛ با خشونت و مرگی که در خود دارد اثری است کوبنده و تحلیل برنده. بدنها تکه تکه میشوند، خون و رباطها عیان می شوند؛ تودۀ استخوانی آنقدر عظیم است که از فاصلۀ نزدیک دشوار بتوان فهمید که چیست. کپه ای از استخوانهای خونین و متعفن بنظر آزار دهنده می رسد، درست مانند یک گور دست جمعی؛ با این وجود، فجیع بودنِ این منظرۀ مرگ از توان آبراموویچ برای به سوگ نشستنِ بر این واقعۀ ویژه نمی کاهد. مانند توجۀ آنت میساژِر به مرگ هر پرنده، تمرکز آبراموویچ به هر استخوان، و توجهی که معطوفِ به شستن هر استخوان می کند، بطور پیوسته معنایی شخصی به فاجعه ای بزرگ می بخشد.
هنگامیکه آبراموویچ اولین استخوان را بر زمین می گذارد و به سراغ استخوان دیگر می رود کهنه ای تمیز یا آبی ندارد که کهنۀ خون آلودش را در آن شستشو دهد. تمامی تشت هایِ داخل اتاق نیز با آب سیاه پرشدهاند. آبراموویچ استخوان دیگری بر میدارد و همان کار را دوباره تکرار میکند، استخوان بعدی را به خون و تکه های گوشتِ استخوانِ قبلی می آلاید. بالکان باروک به تراژدی و فقدانی می پردازد که هیچگاه کسی به سوگش نمی نشیند و هیچگاه بدرستی از چشم ها پنهان نمی شود. این پرفورمنس تلاشی است مذبوحانه برای درک عمق یک فاجعه :«این سوگواری هرگز کامل نیست، هرگز واضح نیست، و هرگز قاطع نیست.»
فضای چیدمانی بالکان باروک بگونه ای است که تماشاگران را وا می دارد گرد آبراموویچ که در حال شست و شوی استخوانهاست جمع شوند. بوی استخوانهای گاو، صدای آواز خواندن و گریستنِ هنرمند، و فضای چیدمانی بالکان باروک، همه و همه دست به دست هم می دهند تا محیطی محصور برای بیننده ایجاد شود، که در آن او بخشی از این فضای سوگواری می شود.
مهمتر آنکه، عناصری مثل بو، فضای چیدمانی، تکرار، دعا خواندن، آواز خواندن، گریستن، پوشش خاص و عناصر طبیعی مثل آب، همه به چرخشِ مکانی و روحانی از زندگی روزمره و به درون فضایی برای تحول اشاره دارد. هنگامی که تماشاگران وارد فضای بالکان باروک میشوند، تمامی این عناصر به چرخشی از فضای زندگی روزمره اشاره می کنند. فضای این اجرا به فضایی مقدس و آیینی تبدیل میشود، که در آن درحالی که بنظر میرسد اثر بازنمایی و نمایش یک عقیده و مجموعه ای از ایدههاست، در واقع درصدد پدید آوردنِ چنین عقایدی است. بواسطۀ اعمال نمایشی تکراری، فضایی تحول آور ایجاد می شود و مرگ قابل حصول و شناخت می گردد.