در مصاحبۀ پیش رو آنا ووجیک[۱] با ژاک رانسیر[۲] نویسندۀ کتاب «ایستسیس: صحنههایی از استتیکِ رژیمهای هنری[۳]» در ارتباط با سیاستِ هنر، مفهوم دموکراسی، و وضعیت امروزی هنر گفتگو میکند.
آیا هنر معاصر همچنان استعدادی برای توزیع [ منابع] اجتماع و « باز توزیع امر محسوس[۴]» دارد؟
آنا ووجیک: در کتاب «ایستسیس»، هر فصلی همراه با یک شرح تاریخی شروع میشود که فهم ما را ازآنچه هنر است، در ارتباط با شیء یا واقعهای، تشریح میکند. آیا این کتاب را میتوان بهعنوان نمونههایی عینی از نظریۀ «استتیک رژیمهای هنری[۵]» شما در نظر گرفت؟
ژاک رانسیر: نام دیگر کتاب ایستسیس «صحنههایی از استتیکِ[۶] رژیمهای هنری» است، اما کارکرد «صحنه[۷]» در اینجا توضیحی نیست. بهبیاندیگر، تأکید من بر از بین بردن تمایز میان نظریه و تصویر است. مفهوم محو کردن مرزها، در ایده استتیک رژیمهای هنری من، یک مفهوم محوری است که به شکلی جدلی در مقابل ایدۀ خودمختاری هنر[۸] یا اختصاصی بودن رسانهها[۹] [در هنر] قرار میگیرد. به همین دلیل است که من نمونههایی را انتخاب کردم که در آنها استتیکِ رژیمهای هنری از طریق محو کردن مرزهای میان هنر و ناهنر، هنر والا و هنر مردمی، خود را مستقر کرده است. علاوه بر این، من از تضاد بسیار میان هنر و گفتمان هنر، انتقاد میکنم. هنر بهخودیخود وجود ندارد؛ هنر پیامدی است از مجموعۀ پیچیدهای از روابط میان آنچه اجازۀ گفته شدن مییابد، آنچه حس میشود، و آنچه فهمیده میشود.
مناسبتها و چیزهایی که تنها در تاروپود گفتمان وجود دارند، و بهعنوان هنر یا انقلابی در هنر درک میشوند، فقط در درون این تاروپود وجود دارند.
«صحنه» تضاد میانِ روایتی از واقعیت و توضیح آن را به تعلیق درمیآورد[۱۰]. هدف من به پرسش گرفتن مرز میان واقعیت و نقطه نظری «از بالا» است. ذکر این نکته که «صحنه» خود یک حالت کلی از قابلیت فهم است بسیار اهمیت دارد. در ایستسیس من از «صحنهها» برای بحث در مورد نقاط عطف در هنر استفاده کردهام، اما این رویکرد به همان اندازه که در درک نقاط عطف مفید است که نشان دادن رهایی فکری[۱۱] کارگران. این روش را من از ژان ژاکوتو[۱۲] وام گرفتهام، متفکر رهایی فکر؛ آنچه میتوانید مشاهده کنید دیدن کلیت است در درون قطعهای بسیار کوچک. یک نقطه برتری کلی[۱۳] شرط لازم برای بررسی دقیق نیست.
آنا ووجیک: کارهای هنریای که شما در کتاب ایستسیس توصیف کردید در بازۀ زمانی ۱۷۶۴ تا ۱۹۴۱ قرارگرفتهاند. آیا امکانش هست که نمونههایی از دوران اخیر بیاورید؟ هال فوستر[۱۴]، در نقد خشمگینانۀ خود در بررسی کتاب لندن، اعلام کرد که هنر معاصر توانایی خود را در تأثیر بر آنچه شما «توزیع امر محسوس»[۱۵] مینامید ازدستداده است.
من معمولاً در مورد این نقد بازخواست میشوم، اما اگر بخواهم صادق باشم، هنوز وقت خواندن آن را پیدا نکردهام. البته یک روز حتماً این کار را خواهم کرد. هال فوستر نمایندۀ سنت مدرنیسم است بنابراین خیلی دور از انتظار نیست که او ازآنچه من مدرنیسم میخوانم، خوشش نیاید. عدهای از مردم تصور میکنند استتیک رژیمهای هنری گونهای شعار و تکه کلام سیاسی است، که بههیچعنوان چنین نیست. این یک گزافهگویی است، همانطور که مردم معمولاً میگویند که رانسیر میخواهد هنر، سیاسی شود.
هنر نوعی کار است که بر روی «توزیع امر محسوس» انجام میشود. گاهی اوقات اما نه همیشه، تنظیمات ادراکی میان آنچه قابلدیدن است، قابل فکر کردن است، قابل فهمیدن است، و قابل فهمیدن نیست را باز سازماندهی میکند. این سیاست هنر است. من همیشه تلاش کردهام جریان اصلی این ایده را در این موضوع مورد سؤال قرار دهم، بخصوص این فرض که کار هنرمندان میتواند دقیقاً، تأثیر موردنظر را اعمال کند.
زمانی که کنش هنری بر روی امر محسوس تأثیر میگذارد، تنها یک تأثیر سادۀ ناشی از مقصود و ارادۀ هنرمند نیست. ما به نمایشگاههای هنری میرویم تا رخدادها و تکثر فرمها را مشاهده کنیم، که این کار از بنیاد با آنچه در زندگی روزمره با آن مواجه میشویم، متفاوت است. من مجبورم اذعان کنم که بخش اعظمی از این کار موفق به تأثیر بر ادراک[۱۶] ما نمیشود.
شما بیشتر به کدام نوع هنر علاقه دارید؟
هنر یک مرکزیت از ادراکات ما از رخدادها، فضا و عرفیت زندگی است. من میخواهم چگونگی عمل کردن آن را بفهمم. من به اینکه بگوییم هنر امروزه باید چگونه باشد هیچ علاقهای ندارم. من علاقهمندم بفهم چه چیزی امروزه شاملش میشود. دستاورد من توصیفی است، نه تجویزی. البته، برای کار بعضی از هنرمندان ارزش بیشتری قائل هستم، اما سلیقهام نباید بهعنوان دستورالعملی برای هنرمندان و کیوریتورها در نظر گرفته شود. برای نمونه، من زیاد هوادار هنری که سعی میکند خیلی برانگیزاننده باشد و بیوقفه تمام حسهای ما را بسیج کند نیستم. هنر باید به ما اجازه دهد در افکارمان جذب شود، بین خودمان فاصله و زمانی برای آرمیدن ایجاد کند.
چه چیز امروزه در هنر برانگیزاننده است؟
قطعاً دیگر حمله به مذهب و سنت نیست. امروزه، چیزی که بیش از همه در هنر برانگیزاننده است، به چالش کشیدن مدرنیتهای است که در آن زندگی میکنیم. نئولیبرالیسم، یا هر شکلی از سرمایهداری که ما هماکنون در حال تجربهاش هستیم. برای صحبت از برانگیختن، لازم است برگردیم به سال ۲۰۱۴ و پل مک کارتی[۱۷] وقتیکه از مجسمهی خود «درخت[۱۸]» در وسط یک مکان معتبر به نام واندوم[۱۹] در پاریس رونمایی کرد، و رسوایی بزرگی به بار آورد. بعضی از افراد رنجیدند، چراکه اثر هنری برای آنها یادآور یک وسیله جنسی بود. درنهایت مجسمه ویران[۲۰] و خراب شد. آنچه در این موقعیت برای من جذاب بود، هدف از قرار دادن این کار هنری عمومی دقیقاً در چنین محل معتبری بود. گرانترین و لوکسترین هتلهای پاریس در میدان واندوم قرار دارند. مجموعهداران آثار هنری بهطورمعمول در این محل اقامت دارند. برخی از آنها بهاحتمالزیاد قبلاً قطعهای از کارهای هنری مک کارتی را خریداری کردهاند. چنین آدمهای خبرهای، کسانی که درواقع با کار هنری مذکور باید روبرو شوند، احتمالا آن را برانگیزاننده در نظر نمیگیرند، درحالیکه افرادی که بیشتر احساس میکنند به آنها توهین شده حتی امکانی برای دیدن این قطعه ندارند – حتی شاید آرزوی دیدن آن را هم ندارند – و به طور قطع علاقهای به صحبت در مورد ارزش هنری یا فقدان آن نیز ندارند. این حقیقتاً یک موقعیت بسیار عجیبوغریب است.
آیا ممکن است که اشتباه فهمیدن هنر معاصر بهوسیلۀ عموم مردم، نشان از یک بحران بزرگتر در سیستم آموزشی ما باشد؟ با توجه به این، چه چیزی باید عوض شود؟
دوباره باید بگویم که پاسخ آمادهای برای این سؤال ندارم. مطمئناً دوست دارم که دانشگاهها در ادعای خود بر حق تصمیمگیری بر آنچه میخواهند روی آن تمرکز کنند، جسورتر باشند. فرایند بلونیا[۲۱] برنامۀ آموزشی و مدارک تحصیلی را در اروپا استاندارد کرد. اما اگر آموزش معنایی داشته باشد، یعنی افراد مشخصی وجود دارند که میتوانند چیز خاصی را آموزش دهند؛ که مکانهای خاصی برای پرورش «فکر کردن» در مورد چیزی خاص وجود دارد. من شدیداً مدافع استقلال دانشگاهها هستم. البته، نه فهم نئولیبرال از استقلال، که دانشکدهها را به سمت یافتن بودجه خود سوق میدهد، اما استقلال در تصمیمگیری در مورد آنچه علاقهمندند پژوهش کنند و آن نوع از دانش را که میخواهند با دانشجویان به اشتراک بگذارند_ بدون در نظر گرفتن سیستم برابرساز [تحصیلی] در پاریس، کراکوف ، یا فلورانس. امروزه دانشگاهها خیلی شجاع نیستند. تنها مخالفتهای کوچکی در برابر پروژهی بلونیا در آلمان، فرانسه، و دیگر کشورها وجود داشت، اما بهطورکلی، دانشگاههای اروپایی در درون قدرت بازار و دولت سقوط کردهاند.
آیا میتوان درجایی توان مختلکنندۀ ساختار متحجر قدرت [نظام آموزش] را دید؟
شکی در این نیست که اینترنت میتواند سیاستی متضاد را دنبال کرده و اثر مخالف ایجاد کند. برای مثال، شما میتوانید تمام اشکال و راه و روش تفکر سنتی و سلسله مراتبی را، به شکلی مرتبشده از بالا به پایین [در اینترنت] مشاهده کنید. هرچند، اینترنت شکل جدیدی از بحث و گفتگو، رویارویی، و بسیج جمعی را فراهم میکند، که راه و روشهای سنتی سیاست در احزاب مستقر را به چالش میکشد. من نمیخواهم آنچنان پیش بروم که بگویم اینترنت یک دستاورد دموکراسی است، اما بهطور یقین برای رسیدن به یک دموکراسی پیشرفتهتر ابزارآلات بسیاری در اختیار ما قرار میدهد.
دموکراسی امروزه چه معنایی دارد؟
ما باید همیشه به هستۀ مرکزی فهمیدن دموکراسی بهعنوان قدرت مردم، بازگردیم. «مردم» نباید بهعنوان طبقۀ پایین و یا یک قوم[۲۲] اجتماعی از هممیهنان و همخونان فهمیده شود، اما میتوان آن را گروهی از افراد مستقل که در سیاست ورزی و ادارۀ دولت خبره نیستند، در نظر گرفت. برابری، توانایی ادارۀ امور را برای همگان فرض میگیرد. البته به دست آوردن چنین چیزی در عمل بسیار دشوار خواهد بود. من همچنان بر این موضوع پافشاری میکنم که ما باید تلاش کنیم ادارۀ امور را به شکل نخبهگرا کنار بگذاریم، و فاصلۀ میان آنان که اداره میکنند و آنان که اداره میشوند را از بین ببریم. اگر ما این دموکراسی نمایشی راکد را خودمان به جلو حرکت ندهیم، شاهد همبستگی نزدیکتر میان طبقۀ حاکم و نخبگان مالی خواهیم بود. من از ایدۀ دموکراسی مستقیم پشتیبانی میکنم و معتقد هستم نوآوریهای تکنولوژیکی بیشازپیش آن را امکانپذیر میکنند.
آن چیزی که هماکنون به آن نیاز داریم افزایشی در مشارکت شهروندان در سیاست، چرخش در بازنمایی، و دسترسی به انجمنهای عمومی مناظره است. متأسفانه، چارچوب بحثهای رسانههای جمعی مطابق با نظرگاه قدرتمندان است. چنین تشکیلاتی وسیلهای برای اطلاعات آزاد نیستند، و برای ما اتاقی برای بحث گفتگوی واقعی فراهم نمیکنند.
اگر این بحث در رسانههای سنتی ممکن نیست، پس آیا در هنر ممکن است؟
بهترین کار هنری، آنچه با نیرویی بالقوه برای پیکربندی دوباره در شیوههای ادراک ما همراه است، در کلکسیون خصوصی ثروتمندان تا به آخر نگهداری میشود. برخی از بهترین نمونههای تفسیر اجتماعی که در سالهای اخیر دیدهام در کلکسیون شخصی فرانسوا پینول[۲۳] قرار دارند. این کارهای هنری حاوی اطلاعات مفیدی هستند و بیننده را مجبور به در نظر گرفتن ایدههای جدید میکنند. اما معمولاً برای عموم مردم قابلدسترسی نیستند.
آیا دولت باید برای پیشبرد هنر معاصر سرمایهگذاری بیشتری انجام دهد؟
مطمئن نیستم. در فرانسه، موسسههای بسیاری وجود دارند و دولت خیلی دست و دلبازانه حمایت میکند. سؤال این است که آیا به هنرمندان اجازۀ خلاقیت و ابداع میدهند. من به انجام این کار خیلی شک دارم. موسسهها هنرمندان را به ساختن موقعیتهای دادهشده از طرف خودشان و پیروی از ضربالاجلهای دقیق مجبور میکنند. هنرمندان بسیاری دچار تکرار خودشان در چنین فشاری میشوند. دولت باید برای این هنرمندان شرایطی فراهم کند که بتوانند خلاق و سازنده باشند، اما موسسهها ابزار ضروری و مناسبی برای رسیدن به این هدف نیستند. مجسمۀ ساختهشده توسط پل مک کارتی در پاریس شاهد این حرف است. دولتمردان و میلیاردرها یک نوع هنر را سفارش میدهند. این هنر منعکسکنندۀ ذائقۀ نخبگان است، اما در همان زمان فقدان قدرت تخیل در آنها را نیز نشان میدهد. علاوه بر سؤال در مورد ذائقه، چنین اثری تنها یک مسئلۀ معمولی است.
مترجم: سپهر دانش اشراقی
این مصاحبه در سال ۲۰۱۵ در مجله ورسو به چاپ رسید.
https://www.versobooks.com/blogs/2320-the-politics-of-art-an-interview-with-jacques-ranciere
[۱] Anna Wójcik
[۲] Jacques Rancière
[۳] Aisthesis: Scenes from the Aesthetic Regime of Art
[۴] The sensible
[۵] aesthetic regime
of art: ایده استتیک رژیمهای هنری رانسیر در کتاب «سیاست ورزی و زیباییشناسی» ترجمه فتاح محمدی توضیح دادهشده است.
[۶] در فارسی aesthetic به زیباییشناسی ترجمهشده است. و بهطور کل شاخهای از فلسفه محسوب میشود. اما در آثار ژاک رانسیر این واژه دارای معانی گسترده و یکی از کلیدواژههای بحث او است. به همین دلیل این واژه را به همان صورت اصلی یعنی «استتیک» میآوریم تا از دلالتهای این کلمه، در ترجمه آن به زیباییشناسی نکاهیم.
[۷] scene
[۸] art autonomy
[۹] medium specificity
[۱۰] رانسیر در کتاب «عدم توافق» یا disagreement به تفضیل دراینارتباط توضیح میدهد.
[۱۱] در ارتباط با این مفهوم یعنی رهایی فکر، رانسیر در کتاب «استاد نادان: پنج درس در باب رهایی فکر» ترجمه آرام قریب، توضیح کامل میدهد.
[۱۲] Jean Jacotot
[۱۳] A universal vantage point
[۱۴] Hal Foster
[۱۵] distribution of the Sensible: برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به کتاب «توزیع امر محسوس» نوشته ژاک رانسیر چاپ نشر بنگاه.
[۱۶] perception
[۱۷] Paul McCarthy: هنرمند معاصر که در لسآنجلس زندگی میکند و در زمینههای پرفورمنس، چیدمان و فیلم فعال است.
[۱۸] L’arbre
[۱۹] Vendôme
[۲۰] vandalized
[۲۱] فرایند بولونیا (انگلیسی: Bologna Process) به مجموعهای از جلسات و توافقهای وزراء کشورهای اروپایی اطلاق میشود، که در راستای اطمینان حاصل کردن از صلاحیت استانداردها و بالا بردن کیفیت مدارک تحصیلی دانشگاهی کشورهای اروپایی انجام گرفت. این فرایند منطقه آموزش عالی اروپا را تحت کنوانسیون پذیرش لیسبون ایجاد کردهاست. منبع ویکیپدیا
[۲۲] ethnos
[۲۳] François Pinault